loading...
جوجه بلاگ| سایت سرگرمی| تفریحی
تبلیغات

 
آخرین ارسال های انجمن
تنها بازدید : 453 10 سال پیش نظرات (1)

اول رییس!!!

اول رئیس داستان کوتاه


 

یک روزمسئول فروش ،منشی دفتر و مدیرشرکت برای ناهاربه

سمت سلف سرویس قدم می زدند.

ناگهان چراغ جادویی روی زمین پیداکرده،

آن را لمس می کنندوغول چراغ ظاهرمی شود.غول میگه:

من برای هرکدام ازشمایک آرزو رابرآورده می کنم...

منشی می پره جلو ومیگه:«اول من ،اول من!...

من میخوام که توی باهاماس باشم،سوار یه قایق بادبانی شیک وهیچ نگرانی وغمی از

دنیانداشته باشم.»...پوووف!منشی ناپدیدمیشه...


سپس مسئول فروش می پره جلو ومیگه:«حالا من ،حالا من!...من میخوام توی هاوایی

کنارساحل لم بدم،یه ماساژورشخصی داشته باشم و یه منبع بی انتهای نوشیدنی

خنک وتمام عمرم حال کنم.»...پوووف!مسؤل فروش هم ناپدیدمیشه...

موفق باشید
تنها بازدید : 316 11 سال پیش نظرات (0)

روزی شیوانا متوجه شد که باغبان مدرسه خیلی غمگین و ناراحت است. نزد او رفت و علت ناراحتی اش را جویا شد.

باغبان که مردی جاافتاده بود گفت: راستش بعدازظهرها که کارم اینجا تمام می شود ساعتی نیز در آهنگری پای کوه کار می کنم.

وقتی هنگام غروب می خواهم به منزل برگردم هنگام عبور از باریکه ای مشرف به دره جوانی قلدر سرراهم سبز می شود و مرا تهدید می کند که یا پولم را به او بدهم و یا اینکه مرا از دره به پائین پرتاب می کند.

من هم که از بلندی می ترسم بلافاصله دسترنجم را به او می دهم و دست خالی به منزل می روم. امروز هم می ترسم باز او سرراهم سبز شود و باز تهدیدم کند که مرا به پائین دره هل دهد!

شیوانا با تعجب گفت: اما تو هم که هیکل و اندامت بد نیست و به اندازه کافی زور بازو برای دفاع از خودت داری!

پس تنها امتیاز آن جوان قلدر تهدید تو به هل دادن ته دره است. امروز اگر سراغ ات آمد به او بچسب ورهایش نکن. به او بگو که حاضری ته دره بروی به شرطی که او را هم همراه خودت به ته دره ببری! مطمئن باش همه چیز حل می شود.

روز بعد شیوانا باغبان را دید که خوشحال و شاد مشغول کار است.

شیوانا نتیجه را پرسید.

مرد باغبان با خنده گفت:  آنچه گفتید را انجام دادم. به محض اینکه به جوان قلدر چسبیدم و به او گفتم که می خواهم او را همراه خودم به ته دره ببرم ، آنچنان به گریه و زاری افتاد که اصلا باورم نمی شد. آ

آن لحظه بود که فهمیدم او خودش از دره افتادن بیشتر از من می ترسد. به محض اینکه رهایش کردم مثل باد از من دور شد و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد…

شیوانا با لبخند گفت: همه آنهایی که انسان ها را تهدید می کنند از ابزارهای تهدیدی استفاده می کنند که خودشان بیشتر از آن ابزارها وحشت دارند.

هرکس تو را به چیزی تهدید می کند به زبان بی زبانی می گوید که نقطه ضعف خودش همان است.

پس از این به بعد هر گاه در معرض تهدیدی قرار گرفتی عین همان تهدید را علیه مهاجم به کار بگیر. می بینی همه چیز خود به خود حل می شود… 

 

درباره ما
Profile Pic
سایت جوجو بهترین وبلاگ بهترین ها عکس دانلود فیلم اموزش تصاویر ترول خنده دار عکس جالب همه چی زندگی تحقیق توضیحات توضیح بهترین ها جوجه بلاگ Chick blog-سایت جوجو بهترین وبلاگ بهترین ها عکس دانلود فیلم اموزش تصاویر ترول خنده دار عکس جالب همه چی زندگی تحقیق توضیحات توضیح بهترین ها جوجه بلاگ Chick blog
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    طرفدار کدوم تیمی؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 523
  • کل نظرات : 227
  • افراد آنلاین : 21
  • تعداد اعضا : 399
  • آی پی امروز : 97
  • آی پی دیروز : 208
  • بازدید امروز : 579
  • باردید دیروز : 1,642
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 579
  • بازدید ماه : 20,871
  • بازدید سال : 129,111
  • بازدید کلی : 912,426
  • کدهای اختصاصی
    -- .....

    قالب وبلاگ

    --:D-